سوره مائده - آیه های 1 تا 50
سوره مائده اين سوره در «مدينه» نازل شده و 120 آيه است. بسم اللّه الرحمن الرحيم (آيه 1)- لزوم وفا به عهد و پيمان! بطورى كه از روايات اسلامى و سخنان مفسران بزرگ استفاده مىشود، اين سوره آخرين سوره (و يا از آخرين سورههايى) است كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است. __________________________________________________ (1) «مائده» در اصل به طبقى گويند كه در آن غذا باشد. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 486 در اين سوره- به خاطر همين موقعيت خاص- تأكيد روى يك سلسله مفاهيم اسلامى و آخرين برنامههاى دينى و مسأله رهبرى امت و جانشينى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شده است و شايد به همين جهت است كه با مسأله لزوم وفاى به عهد و پيمان، شروع شده، و در نخستين جمله مىفرمايد: «اى افراد با ايمان به عهد و پيمان خود وفا كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ). تا به اين وسيله افراد با ايمان را ملزم به پيمانهايى كه در گذشته با خدا بستهاند و يا در اين سوره به آن اشاره شده است بنمايد. جمله فوق دليل بر وجوب وفا به تمام پيمانهايى است كه ميان افراد انسان با يكديگر، و يا افراد انسان با خدا، بطور محكم بسته مىشود، و به اين ترتيب تمام پيمانهاى الهى و انسانى و پيمانهاى سياسى و اقتصادى و اجتماعى و تجارى و زناشويى و مانند آن را در بر مىگيرد و يك مفهوم كاملا وسيع دارد، حتى عهد و پيمانهايى را كه مسلمانان با غير مسلمانان مىبندند نيز شامل مىشود. در اهميت وفاى به عهد در نهج البلاغه در فرمان مالك اشتر چنين مىخوانيم: «در ميان واجبات الهى هيچ موضوعى همانند وفاى به عهد در ميان مردم جهان- با تمام اختلافاتى كه دارند- مورد اتفاق نيست به همين جهت بتپرستان زمان جاهليت نيز پيمانها را در ميان خود محترم مىشمردند زيرا عواقب دردناك پيمان شكنى را دريافته بودند». سپس به دنبال دستور وفاى به پيمانها كه تمام احكام و پيمانهاى الهى را شامل مىشود يك سلسله از احكام اسلام را بيان كرده، كه نخستين آن حلال بودن گوشت پارهاى از حيوانات است، مىفرمايد: «چهارپايان (يا جنين آنها) براى شما حلال شده است» (أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الْأَنْعامِ) «1». سپس در ذيل آيه دو مورد را از حكم حلال بودن گوشت چهارپايان استثناء كرده، مىفرمايد: «به استثناى گوشتهايى كه تحريم آن به زودى براى شما بيان مىشود» (إِلَّا ما يُتْلى عَلَيْكُمْ). __________________________________________________ (1) «انعام» جمع «نعم» به معنى شتر و گاو و گوسفند است. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 487 «و به استثناى حال احرام (براى انجام مناسك حجّ يا انجام مناسك عمره) كه در اين حال صيد كردن حرام است» (غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ). و در پايان مىفرمايد: «خداوند هر حكمى را بخواهد صادر مىكند» (إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ). يعنى، چون آگاه از همه چيز و مالك همه چيز مىباشد هر حكمى را كه به صلاح و مصلحت بندگان باشد و حكمت اقتضا كند تشريع مىنمايد. (آيه 2)- هشت دستور در يك آيه! در اين آيه چند دستور مهم اسلامى از آخرين دستوراتى كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است بيان گرديده كه همه يا اغلب آنها مربوط به حجّ و زيارت خانه خداست: 1- نخست خطاب به افراد با ايمان كرده، مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! شعائر الهى را نقض نكنيد و حريم آنها را حلال نشمريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ). منظور از «شعائر اللّه» مناسك و برنامههاى حجّ است. 2- «احترام ماههاى حرام را نگاه داريد و از جنگ كردن در اين ماهها خوددارى كنيد» (وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرامَ). 3- «قربانيانى را كه براى حج مىآورند، اعم از اين كه بىنشان باشند- هدى- و يا نشان داشته باشند- قلائد- حلال نشمريد و بگذاريد كه به قربانگاه برسند و در آنجا قربانى شوند» (وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلائِدَ). 4- تمام زائران خانه خدا بايد از آزادى كامل در اين مراسم بزرگ اسلامى بهرهمند باشند و هيچ گونه امتيازى در اين قسمت در ميان قبايل و افراد و نژادها و زبانها نيست بنابراين «نبايد كسانى را كه براى خشنودى پروردگار و جلب رضاى او و حتى به دست آوردن سود تجارى به قصد زيارت خانه خدا حركت مىكنند مزاحمت كنيد خواه با شما دوست باشند يا دشمن همين اندازه كه مسلمانند و زائر خانه خدا مصونيت دارند» (وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً). 5- تحريم صيد محدود به زمان احرام است، بنابراين «هنگامى كه از احرام (حج يا عمره) بيرون آمديد، صيد كردن براى شما مجاز است» (وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 488 6- اگر جمعى از بتپرستان در دوران جاهليت (در جريان حديبيه) مزاحم زيارت شما از خانه خدا شدند و نگذاشتند مناسك زيارت خانه خدا را انجام دهيد، «نبايد اين جريان سبب شود كه بعد از اسلام آنها، كينههاى ديرينه را زنده كنيد و مانع آنها از زيارت خانه خدا شويد» (وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا). از جمله فوق يك قانون كلى استفاده مىشود و آن اين كه مسلمانان هرگز نبايد «كينهتوز» باشند و در صدد انتقام حوادثى كه در زمانهاى گذشته واقع شده برآيند. 7- سپس براى تكميل بحث گذشته مىفرمايد: شما بجاى اين كه دست به هم بدهيد تا از دشمنان سابق و دوستان امروز خود انتقام بگيريد «بايد دست اتحاد در راه نيكيها و تقوا به يكديگر بدهيد نه اين كه تعاون و همكارى بر گناه و تعدى نماييد» (وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ). 8- در پايان آيه براى تحكيم و تأكيد احكام گذشته مىفرمايد: «پرهيزكارى را پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد كه مجازات و كيفرهاى خدا شديد است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ). (آيه 3)- در آغاز اين سوره اشاره به حلال بودن گوشت چهارپايان به استثناى آنچه بعدا خواهد آمد شده اين آيه در حقيقت همان استثناهايى است كه وعده داده شد، در اينجا حكم به تحريم يازده چيز شده است. نخست مىفرمايد: «مردار بر شما حرام شده است» (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ). «و همچنين خون» (وَ الدَّمُ) «و گوشت خوك» (وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ). «و حيواناتى كه طبق سنت جاهليت به نام بتها و اصولا به غير نام خدا ذبح شوند» (وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ). «و نيز حيواناتى كه خفه شده باشند حرامند» (وَ الْمُنْخَنِقَةُ). خواه بخودى خود و يا بوسيله دام و خواه بوسيله انسان اين كار انجام گردد چنانكه در زمان جاهليت معمول بوده گاهى حيوان را در ميان دو چوب يا در ميان دو شاخه درخت سخت مىفشردند تا بميرد و از گوشتش استفاده كنند «و حيواناتى كه با شكنجه و ضرب، جان بسپارند و يا به بيمارى از دنيا بروند» (وَ الْمَوْقُوذَةُ). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 489 در تفسير قرطبى نقل شده كه در ميان عرب معمول بوده كه بعضى از حيوانات را به خاطر بتها آنقدر مىزدند تا بميرد و آن را يك نوع عبادت مىدانستند! «و حيواناتى كه بر اثر پرت شدن از بلندى بميرند» (وَ الْمُتَرَدِّيَةُ). «و حيواناتى كه به ضرب شاخ مرده باشند» (وَ النَّطِيحَةُ). «و حيواناتى كه بوسيله حمله درندگان كشته شوند» (وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ). سپس به دنبال تحريم موارد فوق مىفرمايد: «اگر قبل از آن كه اين حيوانات جان بسپرند به آنها برسند و با آداب اسلامى آنها را سر ببرند و خون بقدر كافى از آنها بيرون بريزد، حلال خواهد بود» (إِلَّا ما ذَكَّيْتُمْ). در زمان جاهليت بتپرستان سنگهايى در اطراف كعبه نصب كرده بودند كه شكل و صورت خاصى نداشت، آنها را «نصب» مىناميدند در مقابل آنها قربانى مىكردند و خون قربانى را به آنها مىماليدند، و فرق آنها با بت همان بود كه بتها همواره داراى اشكال و صور خاصى بودند اما «نصب» چنين نبودند، اسلام در آيه مورد بحث اين گونه گوشتها را تحريم كرده و مىگويد: «حيوانهايى كه روى بتها يا در برابر آنها ذبح شوند همگى بر شما حرام است» (وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ). روشن است كه تحريم اين نوع گوشت جنبه اخلاقى و معنوى دارد نه جنبه مادى و جسمانى. نوع ديگرى از حيواناتى كه تحريم آن در آيه آمده آنهاست كه بصورت «بختآزمايى» ذبح و تقسيم مىگرديده و آن چنين بوده كه: ده نفر با هم شرط بندى مىكردند و حيوانى را خريدارى و ذبح نموده سپس ده چوبه تير، كه روى هفت عدد از آنها عنوان «برنده» و سه عدد عنوان «بازنده» ثبت شده بود در كيسه مخصوصى مىريختند و به صورت قرعه كشى آنها را به نام يك يك از آن ده نفر بيرون مىآوردند، هفت چوبه برنده به نام هر كس مىافتاد سهمى از گوشت برمىداشت، و چيزى در برابر آن نمىپرداخت، ولى آن سه نفر كه تيرهاى بازنده را دريافت داشته بودند، بايد هر كدام يك سوم قيمت حيوان را بپردازند، بدون اين كه سهمى از گوشت داشته باشند، اين چوبههاى تير را «ازلام» مىناميدند، اسلام برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 490 خوردن اين گوشتها را تحريم كرد، نه به خاطر اين كه اصل گوشت حرام بوده باشد، بلكه به خاطر اين كه جنبه قمار و بختآزمايى دارد و مىفرمايد: «و (همچنين) قسمت كردن گوشت حيوان به وسيله چوبههاى تير مخصوص بختآزمايى» بر شما حرام شده است (وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ). روشن است كه تحريم قمار و مانند آن اختصاص به گوشت حيوانات ندارد، بلكه در هر چيز انجام گيرد ممنوع است و تمام زيانهاى «فعاليتهاى حساب نشده اجتماعى» و برنامههاى خرافى در آن جمع مىباشد. و در پايان براى تأكيد بيشتر روى تحريم آنها مىفرمايد: «تمام اين اعمال فسق است و خروج از اطاعت پروردگار» (ذلِكُمْ فِسْقٌ). اعتدال در استفاده از گوشت- آنچه از مجموع بحثهاى فوق و ساير منابع اسلامى استفاده مىشود اين است كه روش اسلام در مورد بهرهبردارى از گوشتها- همانند ساير دستورهايش- يك روش كاملا اعتدالى است، يعنى نه همانند مردم زمان جاهليت كه از گوشت سوسمار و مردار و خون و امثال آن مىخوردند، و يا همانند بسيارى از غربيهاى امروز كه حتى از خوردن گوشت خرچنگ و كرمها چشم پوشى نمىكنند، و نه مانند هندوها كه مطلقا خوردن گوشت را ممنوع مىدانند، بلكه گوشت حيواناتى كه داراى تغذيه پاك بوده و مورد تنفر نباشد حلال كرده و روى روشهاى افراطى و تفريطى خط بطلان كشيده و براى استفاده از گوشتها شرايطى مقرر داشته است. بعد از بيان احكام فوق دو جمله پرمعنى در آيه مورد بحث به چشم مىخورد نخست مىگويد: «امروز كافران از دين شما مأيوس شدند بنابراين، از آنها نترسيد و تنها از (مخالفت) من بترسيد» (الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ). و سپس مىگويد: «امروز دين و آيين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم» (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 491 وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً). روز اكمال دين كدام روز است- منظور از «اليوم» (امروز) كه در دو جمله بالا تكرار شده چيست؟ آنچه تمام مفسران شيعه آن را در كتب خود آوردهاند و روايات متعددى از طرق معروف اهل تسنن و شيعه آن را تأييد مىكند و با محتويات آيه كاملا سازگار است اين كه: منظور روز غدير خم است، روزى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله امير مؤمنان على عليه السّلام را رسما براى جانشينى خود تعيين كرد، آن روز بود كه آيين اسلام به تكامل نهايى خود رسيد و كفار در ميان امواج يأس فرو رفتند، زيرا انتظار داشتند كه آيين اسلام قائم به شخص باشد، و با از ميان رفتن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدريجا برچيده شود، اما هنگامى كه مشاهده كردند مردى كه از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در ميان مسلمانان بىنظير بود به عنوان جانشينى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله انتخاب و از مردم براى او بيعت گرفته شد يأس و نوميدى نسبت به آينده اسلام آنها را فرا گرفت و فهميدند كه آيينى است ريشهدار و پايدار. نكته جالبى كه بايد در اينجا به آن توجه كرد اين است كه قرآن در سوره نور آيه 55 چنين مىگويد: «خداوند به آنهايى كه از شما ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادهاند وعده داده است كه آنها را خليفه در روى زمين قرار دهد همان طور كه پيشينيان آنان را چنين كرد، و نيز وعده داده آيينى را كه براى آنان پسنديده است مستقر و مستحكم گرداند و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد». در اين آيه خداوند مىفرمايد: آيينى را كه براى آنها «پسنديده»، در روى زمين مستقر مىسازد، با توجه به اين كه سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله «رضيت لكم الاسلام دينا» كه در آيه مورد بحث، در باره ولايت على عليه السّلام نازل شده، چنين نتيجه مىگيريم كه اسلام در صورتى در روى زمين مستحكم و ريشهدار خواهد شد كه با «ولايت» توأم باشد، زيرا اين همان اسلامى است كه خدا «پسنديده» و وعده استقرار و استحكامش را داده است، و به عبارت روشنتر اسلام در صورتى عالمگير مىشود كه از مسأله ولايت اهل بيت جدا نگردد. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 492 مطلب ديگرى كه از ضميمه كردن «آيه سوره نور» با آيه مورد بحث استفاده مىشود اين است كه در آيه سوره نور سه وعده به افراد با ايمان داده شده است نخست خلافت در روى زمين، و ديگر امنيت و آرامش براى پرستش پروردگار، و سوم استقرار آيينى كه مورد رضايت خداست. اين سه وعده در روز غدير خم با نزول آيه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ ...» جامه عمل بخود پوشيد زيرا نمونه كامل فرد با ايمان و عمل صالح، يعنى على عليه السّلام به جانشينى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نصب شد و به مضمون جمله الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ مسلمانان در آرامش و امنيت نسبى قرار گرفتند و نيز به مضمون و رضيت لكم الاسلام دينا آيين مورد رضايت پروردگار در ميان مسلمانان استقرار يافت. در پايان آيه بار ديگر به مسائل مربوط به گوشتهاى حرام برگشته، و حكم صورت اضطرار را بيان مىكند و مىگويد: «كسانى كه به هنگام گرسنگى ناگزير از خوردن گوشتهاى حرام شوند در حالى كه تمايل به گناه نداشته باشند خوردن آن براى آنها حلال است، زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است» و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمىافكند و آنها را كيفر نمىدهد (فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ). (آيه 4) شأن نزول: در باره اين آيه شأن نزولهايى ذكر كردهاند كه مناسبتر از همه اين است: «زيد الخير» و «عدى بن حاتم» كه دو نفر از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بودند خدمتش رسيدند و عرض كردند: ما جمعيتى هستيم كه با سگها و بازهاى شكارى صيد مىكنيم، و سگهاى شكارى ما حيوانات وحشى حلال گوشت را مىگيرند، بعضى از آنها زنده به دست ما مىرسد و آن را سر مىبريم، ولى بعضى از آنها بوسيله سگها كشته مىشوند، و ما فرصت ذبح آنها را پيدا نمىكنيم و با اين كه مىدانيم خدا گوشت مردار را بر ما حرام كرده، تكليف ما چيست؟ آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت. تفسير: صيد حلال- به دنبال احكامى كه در باره گوشتهاى حلال و حرام در دو آيه گذشته بيان شد در اين آيه نيز به قسمتى ديگر از آنها اشاره كرده و به عنوان برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 493 پاسخ سؤالى كه در اين زمينه شده است، چنين مىفرمايد: «از تو در باره غذاهاى حلال سؤال مىكنند» (يَسْئَلُونَكَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ). سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه نخست به آنها «بگو: هر چيز پاكيزهاى براى شما حلال است» (قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ). يعنى تمام آنچه را اسلام تحريم كرده در زمره خبائث و ناپاكها است و هيچ گاه قوانين الهى، موجود پاكيزهاى كه طبعا براى استفاده و انتفاع بشر آفريده شده است تحريم نمىكند. سپس به سراغ صيدها رفته، مىگويد: «صيد حيوانات صياد كه تحت تعليم شما قرار گرفتهاند، يعنى از آنچه خداوند به شما تعليم داده به آنها آموختهايد، براى شما حلال است» (وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ). حيوانى را كه سگها شكار مىكنند اگر زنده به دست آيد، بايد طبق آداب اسلامى ذبح شود ولى اگر پيش از آن كه به آن برسند جان دهد، حلال است، اگر چه ذبح نشده باشد. سپس در ذيل آيه اشاره به دو شرط ديگر از شرايط حليت چنين صيدى كرده، مىفرمايد: «از صيدى كه سگهاى شكارى براى شما نگاه داشتهاند بخوريد» (فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ). بنابراين، اگر سگهاى شكارى عادت داشته باشند قسمتى از صيد خود را بخورند و قسمتى را واگذارند، چنان صيدى حلال نيست و در حقيقت چنين سگى نه تعليم يافته است و نه آنچه را كه نگاه داشته مصداق «عليكم» (براى شما) مىباشد، بلكه براى خود صيد كرده است. ديگر اين كه «به هنگامى كه سگ شكارى رها مىشود، نام خدا را ببريد» (وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ). و در پايان براى رعايت تمام اين دستورات، مىفرمايد: «از خدا بپرهيزيد، زيرا خداوند، سريع الحساب است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ). (آيه 5)- خوردن غذاى اهل كتاب و ازدواج با آنان! در اين آيه كه مكمل برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 494 آيات قبل است، نخست مىفرمايد: «امروز آنچه پاكيزه است براى شما حلال شده و غذاهاى اهل كتاب براى شما حلال و غذاهاى شما براى آنها حلال است» (الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَ طَعامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ). منظور از «طعام اهل كتاب» غير از گوشتهايى است كه ذبيحه آنها باشد. و در حديثى از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه، در تفسير آيه چنين فرمود: «منظور از طعام اهل كتاب حبوبات و ميوههاست، نه ذبيحههاى آنها، زيرا هنگام ذبح كردن نام خدا را نمىبرند». ازدواج با زنان غير مسلمان- بعد از بيان حليت طعام اهل كتاب، اين آيه در باره ازدواج با زنان پاكدامن از مسلمانان و اهل كتاب سخن مىگويد و مىفرمايد: «زنان پاكدامن از مسلمانان و از اهل كتاب براى شما حلال هستند و مىتوانيد با آنها ازدواج كنيد به شرط اين كه مهر آنها را بپردازيد» (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ). «به شرط اين كه از طريق ازدواج مشروع باشد نه به صورت زناى آشكار، و نه بصورت دوست پنهانى انتخاب كردن» (مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لا مُتَّخِذِي أَخْدانٍ). در حقيقت اين قسمت از آيه نيز محدوديتهايى را كه در مورد ازدواج مسلمانان با غير مسلمانان بوده تقليل مىدهد و ازدواج آنها را با زنان اهل كتاب با شرايطى تجويز مىنمايد- شرح بيشتر در اين باره بايد از كتب فقهى مطالعه شود. ناگفته نماند كه در دنياى امروز كه بسيارى از رسوم جاهلى در اشكال مختلف زنده شده است اين تفكر نيز به وجود آمده كه انتخاب دوست زن يا مرد براى افراد مجرد بىمانع است نه تنها به شكل پنهانى، آنگونه كه در زمان جاهليت قبل از اسلام وجود داشت، بلكه به شكل آشكار نيز هم! در حقيقت دنياى امروز در آلودگى و بىبندوبارى جنسى از زمان جاهليت پا را فراتر نهاده، زيرا اگر در آن زمان تنها انتخاب دوست پنهانى را مجاز مىدانستند، اينها آشكارش را نيز بىمانع مىدانند و حتى با نهايت وقاحت به آن افتخار مىكنند، برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 495 اين رسم ننگين كه يك فحشاى آشكار و رسوا محسوب مىشود از سوغاتهاى شومى است كه از غرب به شرق انتقال يافته و سر چشمه بسيارى از بدبختيها و جنايات شده است. از آنجا كه تسهيلات فوق در باره معاشرت با اهل كتاب و ازدواج با زنان آنها ممكن است مورد سوء استفاده بعضى قرار گيرد، و آگاهانه يا غير آگاهانه به سوى آنها كشيده شوند در پايان آيه به مسلمانان هشدار داده، مىگويد: «كسى كه نسبت به آنچه بايد به آن ايمان بياورد كفر بورزد و راه مؤمنان را رها كرده، در راه كافران قرار گيرد، اعمال او بر باد مىرود و در آخرت در زمره زيانكاران خواهد بود» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ). اشاره به اين كه تسهيلات مزبور علاوه بر اين كه گشايشى در زندگى شما ايجاد مىكند بايد سبب نفوذ و توسعه اسلام در ميان بيگانگان گردد، نه اين كه شما تحت تأثير آنها قرار گيريد، و دست از آيين خود برداريد كه در اين صورت مجازات شما بسيار سخت و سنگين خواهد بود. (آيه 6)- پاك سازى جسم و جان! در آيات سابق، بحثهاى گوناگونى در باره «طيبات جسمى و مواهب مادى» مطرح شد، در اين آيه به «طيبات روح» و آنچه باعث پاكيزگى جان انسان مىگردد، اشاره شده است و قسمت قابل ملاحظهاى از احكام وضو و غسل و تيمم كه موجب صفاى روح است، تشريح گرديده، نخست خطاب به افراد با ايمان كرده، احكام وضو را به اين ترتيب بيان مىكند: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد هنگامى كه براى نماز بپا خاستيد صورت و دستهاى خود را تا آرنج بشوييد و قسمتى از سر و همچنين پا را تا مفصل (يا برآمدگى پشت پا) مسح كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ). بنابراين، فقط مقدارى از دست كه بايد شسته شود در آيه ذكر شده، و اما كيفيت آن در سنت پيامبر كه بوسيله اهل بيت عليهم السّلام به ما رسيده آمده است و آن شستن آرنج است به طرف سر انگشتان. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 496 سپس به توضيح حكم غسل پرداخته، مىفرمايد: «و اگر جنب باشيد غسل كنيد» (وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا). روشن است كه مراد از جمله «فاطّهّروا» شستن تمام بدن مىباشد. «جنب» همان طور كه در ذيل آيه 43 سوره نساء گذشت به معنى «دور شونده» است، و اگر شخص «جنب» به اين عنوان ناميده مىشود به خاطر آن است كه بايد در آن حال، از نماز و توقف در مسجد و مانند آن دورى كند. ضمنا از اين كه قرآن در آيه فوق مىگويد به هنگام نماز اگر جنب هستيد غسل كنيد استفاده مىشود كه غسل جنابت جانشين وضو نيز مىگردد. سپس به بيان حكم تيمم پرداخته و مىگويد: «و اگر از خواب برخاستهايد و قصد نماز داريد و بيمار يا مسافر باشيد و يا اگر از قضاى حاجت برگشتهايد و يا آميزش جنسى با زنان كردهايد و دسترسى به آب نداريد با خاك پاكى تيمم كنيد» (وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً). سپس طرز تيمم را اجمالا بيان كرده، مىگويد: «بوسيله آن صورت و دستهاى خود را مسح كنيد» (فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ) «1». و در پايان آيه، براى اين كه روشن شود هيچ گونه سختگيرى در دستورات گذشته در كار نبوده بلكه همه آنها به خاطر مصالح قابل توجهى تشريع شده است، مىفرمايد: «خداوند نمىخواهد شما را به زحمت بيفكند، بلكه مىخواهد شما را پاكيزه سازد و نعمت خود را بر شما تمام كند تا سپاس نعمتهاى او را بگوييد» (ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ). در حقيقت جملههاى فوق بار ديگر اين واقعيت را تأكيد مىكند كه تمام دستورهاى الهى و برنامههاى اسلامى به خاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار __________________________________________________ (1) پيرامون «فلسفه وضو، تيمم و غسل» بحث جالبى كه در «تفسير نمونه» ذيل همين آيه آمده، مطالعه فرماييد. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 497 داده شده و به هيچ وجه هدف ديگرى در كار نبوده است، خداوند مىخواهد با اين دستورها هم طهارت معنوى و هم جسمانى براى مردم فراهم شود. جمله ما يريد اللّه ليجعل عليكم من حرج اين قانون كلى را بيان مىكند، كه احكام الهى در هيچ مورد به صورت تكليف شاق و طاقت فرسا نيست. (آيه 7)- پيمانهاى الهى! در اين آيه بار ديگر مسلمانان را به اهميت نعمتهاى بىپايان خداوند كه مهمترين آنها نعمت ايمان و هدايت است، توجه داده مىفرمايد: «نعمتهاى خدا بر خودتان را به ياد بياوريد» (وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ). چه نعمتى از آن بالاتر كه در سايه اسلام، همه گونه مواهب و افتخارات و امكانات نصيب مسلمانان شد و جمعيتى كه قبلا كاملا پراكنده و جاهل و گمراه و خونخوار و فاسد و مفسد بودند به صورت جمعيتى متشكل و متحد و دانا با امكانات مادى و معنوى فراوان درآمدند. سپس پيمانى را كه با خدا بستهاند، يادآور شده مىگويد: «پيمانى را كه بطور محكم خدا با شما بست فراموش نكنيد، آن زمان كه گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم» (وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا). اين آيه مىتواند اشاره به تمام پيمانهاى تكوينى و تشريعى (پيمانهايى كه خدا به حكم فطرت گرفته و يا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مراحل مختلف از مسلمانان گرفته) باشد. و در پايان آيه براى تأكيد اين معنى مىفرمايد: «پرهيزكارى پيشه كنيد خداوند از اسرار درون سينهها آگاه است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ). (آيه 8)- دعوت اكيد به عدالت! اين آيه دعوت به قيام به عدالت مىكند و نظير آن با تفاوت مختصرى در سوره نساء آيه 135 گذشت. نخست خطاب به افراد با ايمان كرده، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد همواره قيام براى خدا كنيد و به حق و عدالت گواهى دهيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ). سپس به يكى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده، به مسلمانان چنين برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 498 هشدار مىدهد كه: «نبايد كينهها و عداوتهاى قومى و تصفيه حسابهاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق ديگران گردد، زيرا عدالت از همه اينها بالاتر است» (وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا). بار ديگر به خاطر اهميت موضوع روى مسأله عدالت تكيه كرده، مىفرمايد: «عدالت پيشه كنيد كه به پرهيزكارى نزديكتر است» (اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى). و از آنجا كه عدالت مهمترين ركن تقوا و پرهيزكارى است، براى سومين بار به عنوان تأكيد اضافه مىكند: «از خدا بپرهيزيد، زيرا خداوند از تمام اعمال شما آگاه است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ). (آيه 9)- سپس در اين آيه- طبق سنت قرآن- كه پس از احكام خاصى براى تأكيد و تكميل آن اشاره به قوانين و اصول كلى مىكند در اينجا نيز براى تأكيد مسأله اجراى عدالت و گواهى به حق چنين مىفرمايد: «خداوند به كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند و عده آمرزش و پاداش عظيم داده است» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ). (آيه 10)- و در مقابل: «كسانى كه خدا را انكار كنند و آيات او را تكذيب نمايند از اصحاب دوزخند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ). قابل توجه اين كه آمرزش و اجر عظيم به عنوان يك وعده الهى در آيه ذكر شده و فرموده: وعد اللّه ... ولى كيفر دوزخ به صورت نتيجه عمل بيان شده و مىفرمايد: «كسانى كه داراى چنين اعمالى باشند، چنان سرنوشتى خواهند داشت» و اين در حقيقت اشاره به مسأله فضل و رحمت خدا در مورد پاداشهاى سراى ديگر است، كه به هيچ وجه برابرى با اعمال ناچيز انسان ندارد، همانطور كه مجازاتهاى آن جهان جنبه انتقامى نداشته بلكه نتيجه اعمال خود آدمى است. (آيه 11)- به دنبال يادآورى نعمتهاى الهى در چند آيه قبل، در اين آيه روى سخن را بار ديگر به مسلمانان كرده و قسمتى ديگر از نعمتهاى خود را به ياد آنها مىآورد تا به شكرانه آن در اطاعت فرمان خدا و اجراى اصول عدالت بكوشند، برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 499 مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نعمت خدا را بر خودتان به ياد آوريد در آن زمان كه جمعيتى تصميم گرفته بودند، دست به سوى شما دراز كنند و شما را از ميان بردارند، ولى خداوند شرّ آنها را از شما دفع كرد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ). در حقيقت اين آيه مسلمانان را متوجه خطراتى كه ممكن بود براى هميشه نامشان را از صفحه روزگار براندازد مىكند، و به آنها هشدار مىدهد كه به پاس اين نعمتها «تقوا را پيشه كنيد و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند» و بدانيد اگر پرهيزكار باشيد، در زندگى تنها نخواهيد ماند و آن دست غيبى كه هميشه حافظ شما بوده، باز هم از شما حمايت خواهد كرد (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ). (آيه 12)- در اين سوره از آغاز اشاره به مسأله وفاى به عهد شده، و شايد فلسفه اين همه تأكيد براى اهميت دادن به مسأله پيمان غدير است كه در آيه 67 همين سوره خواهد آمد. در اين آيه مىفرمايد: «ما از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه به دستورات ما عمل كنند و به دنبال اين پيمان دوازده رهبر و سرپرست براى آنها برگزيديم» تا هر يك سرپرستى يكى از طوايف دوازدهگانه بنى اسرائيل را بر عهده گيرد (وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً). سپس وعده خدا را به بنى اسرائيل چنين تشريح مىكند كه خداوند به آنها گفت: «من با شما خواهم بود و از شما حمايت مىكنم» (وَ قالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ). اما به چند شرط: 1- «به شرط اين كه نماز را بر پا داريد» (لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ). 2- «و زكات خود را بپردازيد» (وَ آتَيْتُمُ الزَّكاةَ). 3- «به پيامبران من ايمان بياوريد و آنها را يارى كنيد» (وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ). 4- علاوه بر اين، از انفاقهاى مستحب كه يك نوع قرض الحسنه با خداست خوددارى ننماييد» (وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً). برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 500 «اگر به اين پيمان عمل كنيد، من سيئات و گناهان گذشته شما را مىبخشم» (لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ). «و شما را در باغهاى بهشت كه از زير درختان آن نهرها جارى است داخل مىكنم» (وَ لَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ). «ولى آنها كه راه كفر و انكار و عصيان را پيش گيرند مسلما از طريق مستقيم گمراه شدهاند» (فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ). (آيه 13)- در تعقيب بحثى كه در باره پيمان خدا با بنى اسرائيل در آيه قبل گذشت، در اين آيه اشاره به پيمان شكنى آنها و عواقب اين پيمان شكنى مىكند و مىفرمايد: «چون آنها پيمان خود را نقض كردند ما آنها را طرد كرديم و از رحمت خود دور ساختيم و دلهاى آنها را سخت و سنگين نموديم» (فَبِما نَقْضِهِمْ مِيثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً). در حقيقت آنها به جرم پيمان شكنى با اين دو مجازات، كيفر ديدند، هم از رحمت خدا دور شدند، و هم افكار و قلوب آنها متحجر و غير قابل انعطاف شد. سپس آثار اين قساوت را چنين شرح مىدهد: «آنها كلمات را تحريف مىكنند و از محل و مسير آن بيرون مىبرند» (يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ). و نيز «قسمتهاى قابل ملاحظهاى از آنچه به آنها گفته شده بود به دست فراموشى مىسپارند» (وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ). بعيد نيست قسمتى را كه آنها به دست فراموشى سپردند، همان نشانهها و آثار پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله باشد كه در آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده است، و نيز ممكن است اين جمله اشاره به آن باشد كه مىدانيم تورات در طول تاريخ مفقود شده، سپس جمعى از دانشمندان يهود به نوشتن آن مبادرت كردند و طبعا قسمتهاى فراوانى از ميان رفت و قسمتى تحريف يا به دست فراموشى سپرده شد، و آنچه به دست آنها آمد بخشى از كتاب واقعى موسى (ع) بود كه با خرافات زيادى آميخته شده بود و آنها همين بخش را نيز گاهى به دست فراموشى سپردند. برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 501 سپس اضافه مىفرمايد: «هر روز به خيانت تازهاى از آنها پى مىبرى، مگر دستهاى از آنها كه از اين جنايتها بركنارند و در اقليتند» (وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ). و در پايان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه «از آنها صرف نظر كن و چشم بپوش، زيرا خداوند نيكوكاران را دوست دارد» (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ). بطور مسلم اين گذشت و عفو در مورد آزارهايى است كه به شخص پيامبر رسانيدند نه در مسائل هدفى و اصولى اسلام كه در آنها گذشت معنى ندارد. (آيه 14)- دشمنان جاويدان! در آيه قبل سخن از پيمان شكنى بنى اسرائيل در ميان بود و در اين آيه به پيمان شكنى نصارى اشاره كرده، مىفرمايد: «جمعى از كسانى كه ادعاى نصرانيت مىكنند، با اين كه از آنها پيمان وفادارى گرفته بوديم، دست به پيمانشكنى زدند و قسمتى از دستوراتى را كه به آنها داده شده بود به دست فراموشى سپردند» (وَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّا نَصارى أَخَذْنا مِيثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ). آرى! آنها نيز با خدا پيمان بسته بودند كه از حقيقت توحيد منحرف نشوند و دستورات الهى را به دست فراموشى نسپارند و نشانههاى آخرين پيامبر را كتمان نكنند، ولى آنها نيز به همان سرنوشت يهود گرفتار شدند. بايد توجه داشت «نصارى» جمع «نصرانى» است و نامگذارى مسيحيان به اين اسم ممكن است به خاطر آن باشد كه هنگامى كه مسيح ناصران و يارانى از مردم طلبيد، آنها دعوت او را اجابت كردند همانطور كه قرآن مىگويد: كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ: «همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريّون گفت: چه كسانى در راه خدا ياوران من هستند؟ حواريّون گفتند: ما ياوران خدا هستيم». (صف: 14) سپس قرآن نتيجه اعمال مسيحيان را چنين شرح مىدهد كه: «به جرم برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 502 اعمالشان تا دامنه قيامت در ميان آنها عداوت و دشمنى افكنديم» (فَأَغْرَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ). و مجازات ديگر آنها كه در آخرين جمله آيه به آن اشاره شده اين است كه «در آينده خداوند نتايج اعمال آنها را به آنها خبر خواهد داد و عملا با چشم خود خواهند ديد» (وَ سَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ). (آيه 15)- در تعقيب آياتى كه در باره يهود و نصارى و پيمان شكنيهاى آنها بحث مىكرد، اين آيه اهل كتاب را بطور كلى مخاطب قرار داده و از آنها دعوت به سوى اسلام كرده، نخست مىگويد: «اى اهل كتاب فرستاده ما به سوى شما آمد، تا بسيارى از حقايق كتب آسمانى را كه شما كتمان كرده بوديد آشكار سازد، و در عين حال از بسيارى از آنها (كه نيازى به ذكر نبوده و مربوط به دورانهاى گذشته است) صرف نظر مىكند» (يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ). سپس اشاره به اهميت و عظمت قرآن مجيد و اثرات عميق آن در هدايت و تربيت بشر كرده مىگويد: «از طرف خداوند نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد» (قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ). (آيه 16)- «همان نورى كه خداوند بوسيله آن كسانى را كه در پى كسب خشنودى او باشند به طرق سلامت هدايت مىكند» (يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ). و علاوه بر اين «آنها را از انواع ظلمتها و تاريكيها (ظلمت شرك، ظلمت جهل، ظلمت پراكندگى و نفاق و ...) به سوى نور توحيد، علم و اتحاد رهبرى مىكند» (وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ). و از همه گذشته «آنها را به جاده مستقيم كه هيچ گونه كجى در آن از نظر اعتقاد و برنامه عملى نيست هدايت مىنمايد» (وَ يَهْدِيهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ). (آيه 17)- چگونه ممكن است مسيح، خدا باشد! براى تكميل بحثهاى گذشته در اين آيه شديدا به ادعاى الوهيت مسيح (ع) حمله شده و آن را يك كفر برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 503 آشكار شمرده و مىگويد: «بطور مسلم كسانى كه گفتند: مسيح بن مريم خدا است كافر شدند و در حقيقت خدا را انكار كردهاند» (لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ). براى روشن شدن مفهوم اين جمله بايد بدانيم كه مسيحيان چند ادعاى بىاساس در مورد خدا دارند نخست اين كه: عقيده به خدايان سهگانه دارند، آيه 170 سوره نساء به آن اشاره كرده و آن را ابطال مىكند. ديگر اين كه: آنها خداى آفريننده عالم هستى را يكى از خدايان سهگانه مىشمرند و به او خداى پدر مىگويند، قرآن اين عقيده را نيز در آيه 73 همين سوره ابطال مىكند. ديگر اين كه خدايان سهگانه در عين تعدد حقيقى، يكى هستند كه گاهى از آن تعبير به وحدت در تثليث مىشود، و اين همان چيزى است كه در آيه فوق به آن اشاره شده كه آنها مىگويند خدا همان مسيح بن مريم و مسيح بن مريم همان خدا است! و اين دو با روح القدس يك واحد حقيقى و در عين حال سه ذات متعدد را تشكيل مىدهند! سپس براى ابطال عقيده الوهيت مسيح قرآن چنين مىگويد: «اگر خدا بخواهد مسيح و مادرش مريم و تمام كسانى را كه در زمين زندگى مىكنند هلاك كند چه كسى مىتواند جلو آن را بگيرد» (قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً). اشاره به اين كه مسيح مانند مادرش مريم و مانند همه افراد بشر انسانى بيش نبود و به همين دليل فنا و نيستى در ذات او راه دارد و چنين چيزى، چگونه ممكن است خداوند ازلى و ابدى باشد! و در پايان آيه به گفتار آنهايى كه تولد مسيح را بدون پدر دليلى بر الوهيت او مىگيرند پاسخ داده، مىگويد: «خداوند حكومت آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است در اختيار دارد هر گونه مخلوقى بخواهد مىآفريند (خواه انسانى بدون پدر و مادر مانند آدم، و خواه انسانى از پدر و مادر مانند انسانهاى برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 504 معمولى، و خواه فقط از مادر مانند مسيح، اين تنوع خلقت دليل بر قدرت اوست و دليل بر هيچ چيز ديگر نيست) و خداوند
نظرات شما عزیزان: